گام به گام درس 15 فارسی ششم
جواب درس پانزدهم فارسی ششم
نام درس : میوه هنر | موضوع : گام به گام | ششم ابتدایی
جواب درس پانزدهم فارسی ششم
گام به گام فارسی ششم / درس پانزدهم :: میوه هنر
معنی میوه هنر فارسی ششم
آن قصه شنیدید که در باغ٬یکی روز | از جور تبر٬زار بنالید سپیدار |
معنی: آن داستان را شنیده اید که روزی در باغ از ستم تبر سپیدار سخت ناله میکرد؟
کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی | از تیشهی هیزم شکن و ارهی نجار |
معنی: که از دست ارّه نجار و تیشه هزم شکن برای من نه ریشه ای مانده و نه شاخهای
گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس | کاین موسم حاصل بود و نیست تورابا |
معنی: تبر آهسته به او گفت: گناه تو این است که الان فصل میوه دادن است ولی تو میوه و ثمری نداده ای
تا شام٬نیفتاد صدای تبر از گوش | شدتوده در آن باغ٬سحر٬هیمهی بسیار |
معنی: تا شب صدای تبر قطع نشد و صبح بود که در آن باغ تودهای از هیزم جمع شده بود
دهقان چو تنور خود از این هیمه برافروخت | بگریست سپیدار و چنین گفت دگربار |
معنی: وقتی باغبان تنور خودش را با آن هیزم روشن کرد سپیدار گریه کرد و دوباره گفت
آوخ که شدم هیزم و٬آتشگر گیتی | اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار |
معنی: افسوس که به هیزم تبدیل شدهام و دنیای سوزان (ستمگر) بدن مرا این چنین در آتش بدبختی سوزاند.
خندیدبرو شعله٬که از دست که نالی!؟ | ناچیزی تو٬کرد بدین گونه تورا خار |
معنی: شعله به او خندید و گفت از چه کسی شکایت میکنی؟ بی ارزشی تو بود که اینگونه تو را پست و حقیر کرد
آن شاخ که سر بر کشد و میوه نیارد | فرجام٬به جز سوختنش نیست سزاوار |
معنی: آن شاخهای که رشد میکند ولی میوه نمیدهد سرانجامش شایسته تر از این نیست که سوزانده میشود
جزدانش حکمت نبود میوهی انسان | ای میوه فروش هنر٬این دکه و بازار |
معنی: حاصل عمر انسان چیزی جز دانش و حکمت نیست ای انسان اگر دانش و هنری اندوخته ای حالا وقت ارائه آن است.
از گفتهی ناکرده و بیهوده چه حاصل | کردار نکو کن٬که نه سودی ست ز گفتار |
معنی: سخن بیهودهای که به آن عمل نمیشود چه فایدهای دارد عمل و کار خود را درست کن و درست انجام بده که در گفتار بی عمل سودی نیست.
آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت | روز عمل و مزد بود کار تو دشوار |
معنی: اگر شب و روز و ماه و سال تو به تنبلی و تن پروری بگذرد و کار مفیدی برای آخرت انجام ندهی، روز قیامت که روز حساب اعمال و پاداش دادن است کار تو دشوار میشود.
درک مطلب صفحه 99 فارسی ششم
1- علتّ قطع کردن درخت سپیدار چه بود؟
پاسخ: چون در فصل برداشت، هیچ میوهای نداشت.
2- منظور شاعر از مصراع «کردار نکو کن که نه سودی ست ز گفتار» چیست؟
پاسخ: حرف زدن فایدهای ندارد، باید عمل و رفتار خوب داشته باشیم. (به عمل کار برآید به سخنرانی نیست)
3- به نظر شما پیام این شعر چیست؟
پاسخ: دانش و حکمت محصول و ثمرهی انسان است و کسی که دانش و جکمت نداشته باشد، مانند درختی است که میوه و محصول ندارد.
4- به نظر شما درخت سپیدار هیچ فایده ای ندارد؟ دلیل خود را بیان کنید.
پاسخ: هر مخلوق و جاندار و موجودی که خدا آفریده است دارای سود و فایده و مزیتی است ، خدا حکیم است و هر چیزی را که خلق کرده است برای ان برنامه ای داشته است.
حکایت صفحه 100 فارسی ششم
افلاطون و مرد جاهل
گویند روزی افلاطون نشسته بود. مردی نزد او آمد و نشست و شروع کرد به حرف زدن.
در میانهی سخن،گفت:«ای حکیم ! امروز فلان مرد را دیدم که سخنِ تو میگفت و تو را دعا
میکرد و میگفت:
افلاطون، بزرگ مردی است که هرگز کس چون او نبوده است و نباشد. خواستم که شکر و سپاس او را به تو رسانم»
پاسخ: می گویند یک روز افلاطون در جایی نشسته بود. مرد نادانی به پیش او آمد و شروع به صحبت کرد. در بین حرف های خود گفت:«ای خردمند ! امروز فلانی را دیدم که درباره تو صحبت می کرد ودرحق تو دعا میکرد و میگفت: افلاطون مرد بزرگی است که هرگز کسی مانند او نبوده و نخواهد بود، خواستم تعریفی که از تو می کرد را به تو بگویم»
افلاطون چون این سخن بشنید، سر فرو برد و بگریست و سخت دلتنگ شد.
پاسخ: افلاطون وقتی این صحبت هارا شنید سر خودرا پایین انداخت و شروع به گریه کرد و بسیار ناراحت شد.
این مرد گفت:«ای حکیم ! از من چه رنج آمد تو را که چنین تنگدل گشتی؟»
پاسخ: آن مرد گفت:«ای مرد خردمند ! چرا از من رنجیدی و این گونه ناراحت شدی»
افلاطون گفت:«از تو رنجی به من نرسید ولیکن برای من از این بَدتَر چیست که جاهلی مرا بستاید»
پاسخ: افلاطون گفت:« تو باعث رنجیدن من نشدی ولی برای من چه چیزی میتواند از این بد تر باشد که شخص نادانی از من تعریف کند»
چرا هنگامی که افراد نادان از ما تعریف میکنند، نباید خوشحال شویم؟
پاسخ: وقتی افراد نادان از انسان تعریف میکنند حتماً ما کار جاهلانه ای انجام داده ایم که مورد پسند آن ها واقع شده است بنا بر این نباد خوش حال بشویم .