معنی درس سوم فارسی یازدهم در امواج سند
معنی شعر در امواج سند درس ۳ سوم کتاب ادبیات فارسی یازدهم متوسطه دوم رشته های تجربی و ریاضی و انسانی و فنی حرفه ای .
معنی درس سوم فارسی یازدهم فنی حرفه ای
معنی درس سوم فارسی یازدهم در امواج سند
معنی کلمات درس سوم فارسی یازدهم
درس سوم فارسی یازدهم تجربی
معنی و مفهوم متن و نکات زبانی و ادبی درس در امواج سند
به مَغرب، سینه مالان قُرصِ خورشید
نهان مي گشت پشت كوهساران
بيت۱: هنگام غروب، خورشید، سینه خیز و آرام پشت کوه ها پنهان می شد.
نکات: تشخیص و استعاره: خورشید استعاره از انسانی که سینه خیز می رود. کنایه: سینه مال رفتن کنایه از حرکت آهسته و خزنده. ابیات آغازین شعر دارای آرایۀ «بَراعَت استهلال» هستند.
فُرو می ريخت گَردی زَعفران رنگ
به روی نیزه ها و نیزه داران
بيت ۲: نور خورشید همانند غباری سرخ و زعفرانی رنگ به روی نیزه ها و سربازان ریخته می شد. نکات: استعاره: «گرد زعفران رنگ» استعاره از نور خورشید. کنایه: «نیزه دار» کنایه از سرباز. اشتقاق: نیزه، نیزه دار.
ز هر سو بر سواری غلت می خورد
تن سنگین اسبی تیر خورده
بیت ۳: در هر طرف، بدن سنگین اسب تیر خورده ای، بر زمین می افتاد و روی بدن سوارکارش غلت می خورد و سوارکار را له می کرد.
نکات: واج آرایی: «س».
به زیر باره می نالید از درد
سوار زخم دارِ نیم مرده
بیت ۴: سوارکار زخمی نیمه جان، در زیر بدن اسب از درد ناله می کرد.
نهان می گشتْ روی روشنِ روز
به زيرِ دامنِ شب، دَر سیاهی
بیت ۵: چهرۀ درخشان روز، در زیر لباس سیاه شب پنهان می شد. نکات: جناس ناهمسان: روی، روز. تضاد: روشن، سیاهی. تشخیص و استعاره: «روی روز». «دامن شب».
در آن تاريکْ شب می گشت پنهان
فروغ خَرگَه خوارَزْمْشاهی
بیت ۶: در آن تاریکی شب، روشنایی خیمه خوارزمشاهیان در حال خاموش شدن بود. (به نابودی و سقوط حکومت خوارزمشاهیان اشاره دارد.)
نکات: کنایه: «پنهان شدن فروغ خرگه» کنایه از افول و پایان یافتن قدرت. تشبیه: «خرگه خوارزمشاهی»، حکومت خورزمشاهی به خرگه تشبیه شده است. استعاره: «فروغ خرگه خوارزمشاهی»، قدرت خوارزمشاهیان از خورشید استعاره گرفته شده است.
به خونابِ شَفَق در دامنِ شام
به خون، آلوده، ايرانِ كُهَن ديد
بیت ۷: (جلال الدین خوارزمشاه) وقتی به آسمان نگاه کرد، با مشاهدۀ سرخیِ افق، هنگام غروب خورشيد، ايران باستانی را به خون کشيده شده ديد.
نکات: تشبیه: خوناب شفق (غروب از نظر سرخی به خوناب تشبيه شده است.) تشخیص و استعاره: دامن شام. نهاد محذوف: سلطان جلال الدین خوارزمشاه. اغراق. اشتقاق: خوناب، خون. جناس: خون، خوناب.
در آن دريای خون، در قُرص خورشید
غروبِ آفتاب خويشتن ديد
بیت ۸: (جلال الدین خوارزمشاه) در سرخی بیکرانۀ آسمان که مانند دریایی از خون بود، دید که آفتاب زندگی و حکومتش در حال غروبکردن است.
نکات: تشبیه و اغراق: دریای خون. استعاره: «دریای خون» استعاره از «سرخی شفق». کنایه: «غروب آفتاب خویشتن دید» کنایه از «نابودی خود را دید». شبکۀ معنایی: قرص، خورشید، غروب، آفتاب. نهاد محذوف: سلطان جلال الدین خوارزمشاه.
چه انديشید آن دم كَس ندانست
كه مُژگانش به خونِ ديده تَر شد
بیت ۹: کسی نفهمید که (جلال الدین خوارزمشاه) در آن لحظات به چه چیزی فکر کرد که (از شدت غم) خون گریه کرد.
نکات: نهاد محذوف: سلطان جلال الدین خوارزمشاه. اغراق: خونِ دیده. کنایه: «خون دیده» کنایه از «اشک و گریۀ حاصل از غمی فراوان.» تناسب: مژگان، دیده.
چو آتش در سپاه دشمن افتاد | ز آتش هم كمی سوزنده تر شد |
بیت ۱۰: (ناگهان به دشمن حمله کرد و) مانند آتش به جان سپاهيان مغول افتاد و آنها را از بين برد. (در آن حالت) از آتش هم سوزنده تر و نابودکننده تر شده بود.
نکات: نهاد محذوف: سلطان جلال الدین خوارزمشاه. تشبیه تفضیل: تشبیه سلطان جلال الدین به آتش و سپس برتری دادن او بر آتش. واژه آرایی: آتش. تناسب: آتش، سوزنده.
در آن بارانِ تیر و برقِ پولاد
میانِ شامِ رَستاخیز می گشت
بیت ۱۱: در آن میدان که مانند شب قیامت بود، زیر باران تیرها و درخشش شمشیرها حرکت می کرد.
نکات: نهاد محذوف: سلطان جلال الدین خوارزمشاه. تشبیه: باران تیر. مجاز: «پولاد» مجاز از «شمشیر». اغراق: باران تیر. تشبیه: «شام رستاخیز». تناسب: باران، برق.
در آن دریای خون در دشت تاریک
به دنبال سر چَنگیز می گشت
بیت ۱۲: در تاريکیِ شبانۀ ميدان جنگ که از فراوانی کشته شده ها مانند دریایی پر از خون بود، به دنبال چنگیز می گشت تا سر او را از تن جدا کند.
نکات: نهاد محذوف: سلطان جلال الدین خوارزمشاه. تشبیه و اغراق: دریای خون.
بدان شمشیرِ تیزِ عافیت سوز
در آن انبوه، كار مرگ می كرد
بیت ۱۳: با شمشیر تیزی که از بین برندۀ آسایش و راحتی بود، در میان انبوه سربازان و سپاهیانِ دشمن، در حال کشتار بود.
نکات: نهاد محذوف: سلطان جلال الدین خوارزمشاه. تنسیق الصفات: شمشیر تیز عافیت سوز. صفت فاعلی مرکب کوتاه: عافیت سوز (عافیت سوزنده). کنایه: «کار مرگ کردن» کنایه از کشتار.
ولی چندان كه برگ از شاخه می ريخت
دوچندان مي شِكُفت و برگ می كرد
بیت ۱۴: اما هرقدر از سربازان دشمن می کشت و مانند برگ درخت به زمین می ریخت، دوبرابر آن در میدان جنگ ظاهر می شدند و به نبرد می آمدند.
نکات: نهاد محذوف: سلطان جلال الدین خوارزمشاه. استعاره: «برگ» استعاره از سربازان مغول. استعاره: «شاخه» استعاره از «سپاه مغول». اغراق: در تعداد کشته ها و تعداد سربازان مغول. کنایه: «برگکردن» کنایه از «روییدن، سبز شدن». مفهوم: بیت به تعداد بیشمار سپاهیان دشمن اشاره
میان موج می رقصید در آب
به رقص مرگ، اَختَرهای انبوه
بیت ۱۵: انعکاسِ لرزانِ تصویرِ ستارگانِ فراوانِ آسمان، در آبِ رودِ سند، مانند رقص ِمرگ بود.
نکات: تشخیص و استعاره: «اختر» استعاره از «انسان» است. در اين بیت میان فاعل (اخترهای انبوه) و فعل (می رقصید) از لحاظ مفرد و جمع، مطابقت وجود ندارد، که به ضرورت شعر اتفاق افتاده است.
به رود سند می غَلتید بر هم
ز امواج گِران، كوه از پی كوه
بیت ۱۶: موج های رود سند مانند کوه های بزرگی بر روی هم می غلتیدند و حرکت می کردند.
نکات: تشبیه: «حرکت موج های رود سند» به «غلتیدن کوه های بزرگ بر روی هم» تشبیه شده است. تناسب: رود، سند، امواج. واژه آرایی: کوه. اغراق: در بزرگی موج ها.
خروشان، ژَرْف، بی پَهنا، كَف آلود
دلِ شب می دَريد و پیش می رفت
بیت ۱۷: (رود سند) خروشان و عمیق و بی کرانه و در حالی که کف فراوانی بر روی خود داشت، در شب حرکت می کرد و به جلو می رفت.
نکات: نهاد محذوف: رود سند. تنسیق الصفات: خروشان، ژرف، بی پهنا، کف آلود. تشخیص و استعاره: «دل شب».
از اين سَدّ روان، در ديدۀ شاه
زِ هَر موجی هزاران نیش می رفت
بیت ۱۸: و با دیدن این مانعِ در حال حرکت، (رود سند) در مقابل خود، گویی هر موجِ رودِ سند مانند هزاران خنجر به چشم سلطان جلال الدین فرومی رفت (بسيار ناراحت بود.)
نکات: استعاره: «سد روان» استعاره از «رود سند». تشبیه: «موج» را به «نیش» تشبیه کرده است.
ز رخسارش فرو می ريخت اشكی
بنای زندگی بر آب می ديد
بیت ۱۹: از صورت (جلال الدین خوارزمشاه) اشک می چکید و می دید (احساس می کرد که زندگی اش در حال نابودی است).
نکات: تشبیه: «بنای زندگی». کنایه: «بنای زندگی را بر آب دیدن» کنایه از «زندگی را فانی دیدن». مصراع دوم به این نکته هم اشاره دارد که سلطان جلال الدین اشک می ریخت و دنیا را با چشمان اشک آلود می نگریست.
در آن سیمابْگون اَمواج لرزان
خیال تازه ای در خواب می ديد
بیت ۲۰: (خوارزمشاه) هنگام نگاهکردن به موج های نقره ای، لرزان و جیوه مانند رود سند، افکار و نقشه های تازه ای به ذهنش می رسید.
نکات: نهاد محذوف: جلال الدین خوارزمشاه. تشبیه: «امواج» به «سیماب». کنایه: مصراع دوم کنایه از اینکه فکر تازه ای به ذهنش رسیده بود.
به یاری خواهم از آن سوی دریا
سوارانی زره پوش و کمان گیر
بیت ۲۱: از آن سوی رود سند، جنگجویانی مجهز و ماهر در تیراندازی را به یاری و کمک می گیرم.
نکات: کنایه: «کمان گیر» کنایه از فرد ماهر در تیراندازی.
دمار از جان این غولان کشم سخت
بسوزم خانمان هاشان به شمشیر
بیت ۲۲: لشکر مغول را نابود می کنم و خانه ها و خاندانشان را با جنگ و شمشیر از بین می برم.
نکات: کنایه: «دمار از جان کشیدن» کنایه از «کشتن». استعاره: «غولان» استعاره از مغولان. مجاز: «شمشیر» مجاز از «جنگ». استعاره: «بسوزم» استعاره از نابود کنم.
شبی آمد كه می بايد فدا كرد
به راه مملكت، فرزند و زن را
بیت ۲۳: (خوارزمشاه با خود می گفت:) شبی فرارسیده است که باید در راه کشور زن و فرزند (عزیزترین دارایی های خود را) فدا کنم.
نکات: نهاد محذوف: جلال الدین خوارزمشاه. مجاز: «فرزند و زن» مجاز از «همه هستی و دارایی».
به پیش دشمنان اِستاد و جنگید
رهانْد از بندِ اَهريمن، وطن را
بیت ۲۴: (شبی که باید در آن،) مقابل دشمنان ایستاد و جنگ کرد و کشور را از اسارت مغولان شيطان صفت نجات داد.
نکات: «ایستاد» به ضرورت وزنی به «اِستاد» کوتاه است. استعاره: «اهریمن» استعاره از «مغولان».
شبی را تا شبی با لَشكری خُرد
زِ تَن ها سَر، زِ سَرها خُود افكند!
بیت ۲۵: یک شبانه روز کامل با سپاهی کوچک، دشمنان را کشت و سرها را به همراه کلاه خود از بدن ها جدا کرد.
نکات: نهاد محذوف: جلال الدین خوارزمشاه. واژه آرایی: «شبی»، «سر».
چو لشكر گِرد بر گِردَش گرفتند
چو كَشتی بادپا در رود افكند!
بیت ۲۶: وقتی که سپاهِ مغول، او را محاصره کردند، اسب خود را مانند کشتی داخل رود سند انداخت.
نکات: نهاد محذوف: جلال الدین خوارزمشاه. کنایه: «گرد بر گردش گرفتند» کنایه از «محاصره اش کردند»؛ «بادپا» کنایه از «اسب». تشبیه: «بادپا» به «کشتی» تشبیه شده است.
چو بگذشت از پس آن جنگ دشوار
از آن دريای بی پاياب، آسانبه فرزندان و ياران گفت چَنْگیز
كه گر فرزند بايد، بايد اين سان
بیت ۲۷ و ۲۸: وقتی (جلال الدین خوارزمشاه) پس از آن جنگ شديد به آسانی از رود عمیق گذشت، چنگیزخان به فرزندان و یارانش گفت که اگر قرار است انسان فرزندی داشته باشد؛ باید این چنین فرزندی باشد.
نکات: نهاد محذوف بیت ۲۷: جلال الدین خوارزمشاه. بیت ۲۷ و ۲۸ موقوف المعانی هستند. تضاد: دشوار، آسان. مجاز: «دریا» مجاز از «رود».
به پاس هر وَجَب خاكي از اين مُلک
چه بسیار است آن سَرها كه رَفته!
بیت ۲۹: برای پاسداری و مراقبت از هر وجب خاک این کشور، انسانهای بسیاری کشته شده اند.
نکات: مجاز: «سر» مجاز از «جانِ سربازان».
زِ مَستي بر سر هر قطعه زين خاک
خدا داند چه اَفسَرها كه رفته!
بیت ۳۰: و خدا می داند که چه پادشاهان و بزرگانی به خاطر عشق به این سرزمین جان خود را از دست داده اند.
نکات: مجاز: «افسر» مجاز از «پادشاهان و بزرگان». جناس ناهمسان: «بر»، «سر»، «هر». واج آرایی: «ر».
واژه ها و ترکيبها
سینه مالان: در حال سینه خیز رفتن. قُرص: گِرده. باره: اسب. فروغ: روشنایی، شعاع و تابش خورشید. خرگه: خیمۀ بزرگ، سراپردۀ بزرگ. خوارزمشاهی: منسوب به خوارزمشاهیان که یکی از سلسله های حکومتی در ایران بودند. خوناب: خون آمیخته به آب. شَفَق: سرخی هنگام غروب خورشید. شام: شب. برق: درخشش. رستاخیز: قیامت. عافیت سوز: از بین برندۀ سلامتی. كار: عمل، شغل، جنگ. برگ می کرد: می رویید، به وجود می آمد. سِند: رود بزرگی که از درۀ میان هیمالیا و قره قورم سرچشمه می گیرد؛ سپس از جلگۀ سند عبور می کند و در پایان به دریای عمان می ریزد. اختر: ستاره. گِران: سنگین، عظیم، شدید. ژرف: عمیق. دیده: چشم. رخسار: صورت. سیماب: جیوه. سیمابگون: به رنگ جیوه، جیوه ای. دریا: رود. اهريمن: شیطان، مظهر شر و فساد. تن ها: بدن ها. خُود: کلاه نظامی که از آهن و فلز می سازند. بادپا: کنایه از اسب. بي پاياب: عمیق. تازي: عرب. پاس: نگهداری، مواظبت. وجب: فاصلۀ میان انگشت بزرگ و انگشت کوچک دست در حالی که تمام انگشتها باز باشد، مجاز از اندازۀ بسیار کوچک. مُلک: سرزمین، کشور. قطعه: پاره، تکه. افسر: تاج و کلاه پادشاهان، مجاز از صاحب منصب، بزرگ.