معنی این مرد پارسی هم دست تنگ بود ، معنی این مرد پارسی هم دست تنگ بود و وسعتی نداشت که حال مرا مرمتی کند ، معنی عبارت این مرد پارسی هم دست تنگ بود
معنی این مرد پارسی هم دست تنگ بود در 8 فارسی دهم (سفر به بصره)
ما به گوشه ای باز شدیم و به تعجب در کار دنیا می نگریستیم و مکاری از ما سی دینار مغربی می خواست، و هیچ چاره ندانستیم، جز آن که وزیر ملک اهواز، که او را ابوالفتح علی بن احمد می گفتند، مردی اهل بود و فضل داشت از شعر و ادب هم کرمی تمام، به بصره آمده بود، پس مرا در آن حال با مردی پارسی که هم از اهل فضل بود آشنایی افتاده بود و او را با وزیر، صحبتی بودی و این مرد پارسی هم دست تنگ بود و وسعتی نداشت که حال مرا مرمتی کند.
دست تنگ بود و وسعتی نداشت که حال مرا مرمتی کند: نیازمند بود و توان مالی نداشت تا وضعیت مرا بهبود ببخشد.
معنی قسمت مشخص شده چیست؟
این [مرد] پارسی هم دست تنگ بود و وسعتی نداشت که حالِ مرا مَرمَّتی کند.
1 ) میل و رغبتی نداشت.
2 ) فقیر بود و وضع مالی خوبی نداشت.
3 ) فرصت و زمان کافی نداشت.
4 ) نیازی نداشت.